ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت چون سر زلف پریشان من سودائی را داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت عهد می‌کرد که از کوی عنایت نروم عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت می‌زدم در طلبش داو تمامی لیکن مهرهٔ مهر برافشاند و دغا کرد و برفت آن ختائی بچه چون از برخواجو برمید همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18507