ز جام عشق تو عقلم خراب می‌گردد ز تاب مهر تو جانم کباب می‌گردد مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت بگرد ساقی و جام شراب می‌گردد هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم که دیر دعوت من مستجاب می‌گردد دلست کاین همه خونم ز دیده می‌بارد پرست کافت جان عقاب می‌گردد تو خود چه آب و گلی کاب زندگی هردم ز شرم چشمهٔ نوش تو آب می‌گردد چو برتو می‌فکنم دیده اشگ گلگونم ز عکس گلشن رویت گلاب می‌گردد بجام باده چه حاجت که پیر گوشه نشین بیاد چشم تو مست و خراب می‌گردد عجب نباشد اگر شد سیاه و سودائی چنین که زلف تو بر آفتاب می‌گردد چو بر درت گذرم گوئیم که خواجو باز بگرد خانهٔ ما از چه باب می‌گردد خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18543