یارش نتوان گفت که از یار بنالد واندل نبود کز غم دلدار بنالد گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی کان یار نباشد که ز اغیار بنالد هر سوخته دلرا که زند لاف انا الحق نبود سر یار ار ز سر دار بنالد در وصل حرم کی رسد آنکو ز حرامی در بادیه و وادی خونخوار بنالد عیبی نبود گر ز جفای تو بنالم بیمار هر آئینه ز تیمار بنالد بر گریهٔ من ساغر می گرم بگرید وز زاری من چنگ سحر زار بنالد دل در سر زلفت بفغان آمد و رنجور دوری نبود گر بشب تار بنالد خواجو چو درین کار نداری سر انکار آنرا مکن اقرار کز انکار بنالد خواجوی کرمانی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18615