یار ثابت قدم اینک ز سفر باز آمد وگر از پای درافتاد بسر باز آمد ظاهر آنست کزین پس گهر ارزان گردد که چو دریا شد و چون کان گهر باز آمد آنکه در رستهٔ بازار وفا زر می‌زد در رخ خویش نظر کرد و ز زر باز آمد گر چه طوطی ز شکر نیک بتنگ آمده بود دگر از آرزوی تنگ شکر باز آمد بلبل مست نگر باز که چون باد بهار بهوای سمن و سنبل تر باز آمد شمع کومجلس اصحاب منور می‌داشت با دلی تافته و سوز جگر باز آمد خاکساری که شدآب رخش از گریه برود همچو آتش شد و چون باد سحر باز آمد مدتی گر بضرورت ز نظر غایب گشت مفکنیدش ز نظر چون به نظر باز آمد هر که او را قدمی بود چو خواجو را دید گفت کان یار قدم‌دار دگر باز آمد خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18624