همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند بی خطائی از چه ما را در خطر بگذاشتند کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18651