حدیث شمع از پروانه پرسید نشان گنج از ویرانه پرسید فروغ طلعت از آئینه جوئید پریشانی زلف از شانه پرسید اگر آگه نئید از صورت خویش برون آئید و از بیگانه پرسید مپرسید از لگن سوز دل شمع وگر پرسید از پروانه پرسید محبت دام و محبوبست دانه بدام آئید و حال دانه پرسید چو از جانانه جانم دردمندست دوای جانم از جانانه پرسید منم دیوانه و او سرو قامت حدیث راست از دیوانه پرسید حریفان گو بهنگام صبوحی نشانم از در میخانه پرسید کنون چون شد به رندی نام ما فاش ز ما از ساغر و پیمانه پرسید ز خواجو کو می و پیمانه داند همان بهتر که از پیمانه پرسید خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18760