مسیح وقتی ازین خسته دم دریغ مدار ز پا در آمدم از من قدم دریغ مدار ورم قدم بعیادت نمینهی باری تفقدی بزبان قلم دریغ مدار بساز با من دم بسته و کلید نجات از این مقید دام ندم دریغ مدار اگر دریغ نداری نظر ز خسته دلان ازین شکستهٔ دلخسته هم دریغ مدار به عزم کعبهٔ قربت چو بسته‌ایم احرام ز ما سعادت وصل حرم دریغ مدار بشادمانی ارت دست می‌دهد آبی ز تشنگان بیابان غم دریغ مدار نوای پرده‌سرایان بزمگاه وجود ز ساکنان مقام عدم دریغ مدار اگر شفا نفرستی بخستگان فراق ز بستگان ارادت الم دریغ مدار چو عندلیب گلستان فقر شد خواجو ازو شمامهٔ باغ کرم دریغ مدار خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18772