چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار نظر بقربت یارست نی بقرب دیار چو زائران حرم را وصال روحانیست تفاوتی نکند از دنو و بعد مزار رسید عمر بپایان و داستان فراق ز حد گذشت و بپایان نمی‌رسد طومار بباغ بلبل خوش نغمه سحر خوان بین که روز و شب سبق عشق می‌کند تکرار بیا که حلقه نشینان بزمگاه الست زدند بر در دل حلقهٔ در خمار بکش جفای رقیب ار حبیب می‌خواهی کنار گل نبری گر کنی کناره ز خار چه هجر و وصل مساویست در حقیقت عشق اگر ز هجر بسوزی بساز و وصل انگار درست قلب من ار شد شکسته باکی نیست بحکم آنکه روان می‌رود درین بازار بروی خوب وی آنکس نظر کند خواجو که پشت بر دو جهان کرد و روی بر دیوار خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18777