ما را ز پردهٔ تو دل از پرده شد بدر بردار پرده‌ای ز پس پرده پرده در گر ماه خوانمت نبود ماه سرو قد ور سرو گویمت نبود سرو سیمبر کس ماه را ندید که پوشد زره ز مشک کس سرو را نگفت که بندد چو نی کمر لعل تو شکریست ازو رفته آب قند خط تو طوطیئیست پرافکنده برشکر جانم ز تاب مهر تو شمعیست در گداز چشمم ز شوق لعل تو درجیست پرگهر عنقای قاف عشقم و عشق تو گوئیا مرغیست هر دو کون در آورده زیر پر چون صبر نیست کز تو نظر برتوان گرفت یکباره بر مگیر ز بیچارگان نظر ور زانکه از درم نتوانی درآمدن باری ز دل چگونه توانی شدن بدر هر گه که در برابر خواجو گذر کنی صد بار باز در دل تنگش کنی گذر خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18787