برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر و آرام دل ز جان طلب و ترک جان بگیر چون ما بترک گلشن و بستان گرفته‌ایم گو باغبان بیا ودر بوستان بگیر پیر مغان گرت بخرابات ره دهد قربان او ز جان شو و کیش مغان بگیر از عقل پیر درگذر و جام می بخواه وانگه بیا و دامن بخت جوان بگیر اکنون که در چمن گل سوری عروس گشت از دست گلرخان می چون ارغوان بگیر گر وعده‌ات بملکت نوشیروان دهند بگذر ز وعده و می نوشین روان بگیر یا چون میان یار ز هستی کنار کن یا ترک آن پریرخ لاغر میان بگیر ای ساربان چو طاقت ره رفتنم نماند چون اشک من بیا و ره کاروان بگیر خواجو اگر چنانکه جهانگیریت هواست برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18800