روز عیش و طرب و عید صیامست امروز کام دل حاصل و ایام به کامست امروز گو عروس فلکی رخ منمای از مشرق که مرا دیدن آن ماه تمامست امروز خون عشاق اگر چند حلالست ولیک عیش را جز می و معشوق حرامست امروز صبحدم بلبل مست از چه سبب می‌نالد کار او چون ز بهاران بنظامست امروز در چمن نرگس سرمست خراب افتادست زانکه اندر قدح لاله مدامست امروز محتسب بیهده گو منع مکن رندانرا کانکه با شاهد و می نیست کدامست امروز زاهدی را که نبودی ز صوامع خالی باز در کنج خرابات مقامست امروز نالهٔ زیر ز عشاق بسی زار بود مطرب از بهر چه آهنگ تو با مست امروز گو بگویند که در دیر مغان خواجو را دست در گردن و لب برلب جامست امروز خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18814