نکهت روضهٔ خلدست که می‌بیزد مشک یا از آن حلقه زلفست که می‌ریزد مشک خیزد از چین سر زلف تو مشک ختنی وین سخن نیست خطا زانکه ز چین خیزد مشک خون شود نافهٔ آهوی تتاری ز حسد کان مه از گوشهٔ خورشید درآویزد مشک آن چه نعلست که لعل تو برآتش دارد وین چه حالست که حالت ز مه انگیزد مشک گر نخواهد که کشد گرد مهت گرد عبیر از چه رو خط تو با غالیه آمیزد مشک زلف عنبر شکن از روی تو سر می‌پیچید چکند ز آتش اگر زانکه نپرهیزد مشک همچو خواجو نکشد سر ز خطت مشک ختا چون خط سبز تو بر برگ سمن بیزد مشک خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18869