یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول
بلغ تحیتی و سلامی کما اقول
از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن
روزی گرت به کعبه قربت بود وصول
یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد
بینم شبی که کوکب فرقت کند افول
خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک
ترسم که همچو من متعلق شود رسول
از چشم ما برون نزند خیمه ساربان
از بهر آنکه بر سر آبش بود نزول
عمری که بی تو میگذرانند ضایعست
بازا کزین حیات مضیع شدم ملول
دل مینهم ببند تو گر میبری اسیر
جان میکنم فدای تو گر میکنی قبول
گفتم کنم معانی عشق تو را بیان
فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول
خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۱۰
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/18897