سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل جهان ز گریه‌ام از آب گشت مالامال ز سوز سینه‌ام آتش گرفت میلامیل هلاک من چو بوقت وداع خواهد بود بقصد جان من ای ساربان مکن تعجیل مگر بشهر شما پادشه منادی کرد که هست خون غریبان مباح و مال سبیل کشندگان گرفتار قید محنت را مواخذت نکند هیچکس بخون قتیل طواف کعبه عشق از کسی درست آید که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل بگفتگوی رقیب از حبیب روی متاب رضای خصم بدست آر و غم مخور ز وکیل گر از لبم شکری می‌دهی ز طره بپوش چرا که کفر نماید کرم بنزد بخیل زبور عشق تو خواجو برآن ادا خواند که روز عید مسیحا حواریان انجیل خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18898