خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام بیاد لعل لبش نوش کرده جام مدام چنین شنیده‌ام از مفتی مسائل عشق که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت بیار باده که چون باد می‌رود ایام خیال زلف و رخت گر معاونت نکند چگونه شام بصبح آورند و صبح بشام مرا ز لوح وجود این دو حرف موجودست دل شکسته چو جیم و قد خمیده چو لام اگر ببام برآیی که فرق داند کرد که طلعت تو کدامست و آفتاب کدام دمی ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم دمم بکام فرو رفت و برنیامد کام براه بادیه هر کس که خون نکرد حلال حرام باد مرا و را وصال بیت حرام اگر بکنیت خواجو رسی قلم درکش که ننگ باشد ار از عاشقان برآید نام خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18903