گر من خمار خود ز لب یار بشکنم بازار کارخانهٔ اسرار بشکنم بر بام هفت قلعهٔ گردون علم زنم دندان چرخ سرکش خونخوار بشکنم در هم کشم طناب سراپرده کبود بند و طلسم گنبد دوار بشکنم منجوق چتر خسرو سیاره بفکنم قلب سپاه کوکب سیار بشکنم گر پای ازین دوایر کحلی برون نهم چون نقطه پایدارم و پرگار بشکنم بر اوج این نشیمن سبز آشیان پرم نسرین چرخ را پر و منقار بشکنم بفروزم از چراغ روان شمع عشق را ناموس این حدیقهٔ انوار بشکنم تا کی طریق توبه و سالوس و معرفت جامی بده که توبه بیکبار بشکنم خواجو بیا که نیم شب از بهر جرعه‌ئی زنجیر و قفل خانه خمار بشکنم خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18952