ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم وز جان به جان دوست که دل برگرفته‌ایم زین در گرفته‌ایم بپروانه سوز عشق چون شمع آتش دل ازین در گرفته‌ایم با طلعتت ز چشمهٔ خور دست شسته‌ایم با پیکر تو ترک دو پیکر گرفته‌ایم بر ما مگیر اگر ز پراکندگی شبی آن زلف مشکبار معنبر گرفته‌ایم تا همچو شمع از سر سر در گذشته‌ایم هر لحظه سوز عشق تو از سر گرفته‌ایم بی روی و قامت و لب جان‌بخش دلکشت ترک بهشت و طوبی و کوثر گرفته‌ایم چون دل اگر چه پیش تو قلب و شکسته‌ایم از رخ درست گوی تو در زر گرفته‌ایم هشیار کی شویم که از ساقی الست بر یاد چشم مست تو ساغر گرفته‌ایم از خود گذشته‌ایم و چو خواجو ز کاینات دل برگرفته و پی دلبر گرفته‌ایم خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18966