دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم چشمهٔ خون دل از چشم گشادیم و شدیم پشت بردنیی و دین کرده و جان در سر دل روی در بادیهٔ عشق نهادیم و شدیم تو نشسته بمی و مطرب و ما مست و خراب مدتی بر سر کوی تو ستادیم و شدیم چون دل خستهٔ ما رفت بباد از پی دل همره قافلهٔ باد فتادیم و شدیم همچو خواجو نگرفته ز دهانت کامی بوسه بر خاک سر کوی تو دادیم و شدیم خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18982