دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم با خون دیده و دل افکار می‌رویم یاران به همتی مدد حال ما شوید کز این دیار بیدل و بی یار می‌رویم ما را بحال خود بگذارید و بگذرید کز جور یار و غصه اغیار می‌رویم گو پیر خانقاه بدان حال ما که ما از خانقه به خانهٔ خمار می‌رویم منصوروار اگر ز اناالحق زدیم دم این دم نگر که چون به سر دار می‌رویم تا چشم می‌پرست تو بیمار خفته است هر لحظه‌ئی به پرسش بیمار می‌رویم آزار می‌نمائی و بیزار می‌شوی دریاب کز بر تو به آزار می‌رویم نی زر بدست مانده و نی زور در بدن زاری کنان ز خاک درت زار می‌رویم با چشم در نثار باردوی ایلخان مشنو که بهر اجری و ادرار می‌رویم گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر چون چاره رفتنست بناچار می‌رویم خواجو چو یار وعدهٔ دیدار داده است ما بر امید وعدهٔ دیدار می‌رویم خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18998