ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن جان من دلخسته بجانانه رها کن دلدار مرا با من دلسوخته بگذار بگذر ز سر شمع و بپروانه رها کن گر مرتبهٔ یار ز بیگانگی ماست گو مرتبه خویش به بیگانه رها کن بر رهگذرت دنیی و دین دانه و دامست در دام مقید مشو و دانه رها کن گر باده پرستان همه از میکده رفتند سرمست مرا بر در میخانه رها کن آنرا که بود برگ گل و عزم تماشا گو خیمه بصحرا زن و کاشانه رها کن چون مار سر زلف تو زد بر دل ریشم تدبیر فسونی کن و افسانه رها کن گنجست غم عشقت و ویران دل خواجو از بهر دلم گنج به ویرانه رها کن خواجوی کرمانی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19035