ای پسر دامن اهل قدم از دست مده ورت از دست بر آید کرم از دست مده چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد برو و همدم خود باش و دم از دست مده در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن هجر را باش و سر کوی غم از دست مده اگر از توبه و سالوس ندامت داری با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد کنج بتخانه و روی صنم از دست مده چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست پشت پائی بزن و جام جم از دست مده یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست از دوا روی بتاب و الم از دست مده گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی خاک برسر کن و پای علم از دست مده وگر از پای فتادی و نشد کارت راست آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو در طواف آی و حریم حرم از دست مده خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19098