مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی وز جام باده کام دل بیقرار جوی اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست با دوستان نشین و می خوشگوار جوی گر وصل یار سرو قدت دست می‌دهد چون سرو خوش برآی و لب جوبیار جوی فصل بهار باده گلبوی لاله گون در پای گل ز دست بتی گلعذار جوی از باغ پرس قصه بتخانهٔ بهار و انفاس عیسوی ز نسیم بهار جوی ای دل مجوی نافهٔ مشکل ختا ولیک در ناف شب دو سلسلهٔ مشکبار جوی خود را ز نیستی چو کمر در میان مبین یا از میان موی میانان کنار جوی خواهی که در جهان بزنی کوس خسروی در باز ملک کسری و مهر نگار جوی بعد از هزار سال که خاکم شود غبار بوی وفا ز خاک من خاکسار جوی هر دم که بیتو بر لب سرچشمه بگذرم گردد روان ز چشمهٔ چشمم هزار جوی خواجو اگر چنانکه در این ره شود هلاک خونش ز چشم جادوی خونخوار یار جوی خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19195