چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت سپاه عشق تو از گوشه‌ای کمین بگشود هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت قبول تو همه کس را بر آشیان جا کرد مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟ چو در سماع عراقی حدیث دوست شنید به جای خرقه به قوال جان توان انداخت فخرالدین عراقی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19232