چنین دادخوانیم بر یزدگرد وگرکینه خوانیم ازین هفت گرد اگر خود نداند همی کین و داد مرا فیلسوف ایچ پاسخ نداد وگر گفت دینی همه بسته گفت بماند همی پاسخ اندر نهفت گرهیچ گنجست ای نیک رای بیار ای و دل را به فردا مپای که گیتی همی بر تو بر بگذرد زمانه دم ما همی‌بشمرد در خوردنت چیره کن برنهاد اگر خود بمانی دهد آنک داد مرا دخل و خرج ار برابر بدی زمانه مرا چون برادر بدی تگرگ آمدی امسال برسان مرگ مرا مگر بهتر بدی از تگرگ در هیزم و گندم و گوسفند ببست این برآورده چرخ بلند می‌آور که از روزمان بس نماند چنین تا بود و برکس نماند فردوسی : شاهنامه : پادشاهی یزدگرد : بخش ۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/1936