کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن تو خود بگوی که بی تو چگونه زنده بمانم؟ چگونه باشد در دام مانده حیران صید ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟ ببرد این دل و اندر میان بحر غم افکند سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم ز گوشه‌ای غم تو گفت: می‌خورم غم کارت ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟ ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم فخرالدین عراقی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19400