ما مقیم آستان توایم عندلیبان بوستان توایم گر رویم از درت و گر نرویم از تو گوییم و هم ز تو شنویم چون که در دام تو گرفتاریم از تو پروای خویش چون داریم؟ چون دم از آشنایی تو زنیم میل بیگانگی چگونه کنیم؟ سر ما و آستانهٔ در تو منتظر تا رویم در سر تو تو مپندار کز در تو رویم به سر تو، که در سر تو رویم تا ز عشق تو جرعه‌ای خوردیم دل بدادیم و جان فدا کردیم تا به کوی تو راهبر گشتیم جز تو، از هرچه بود برگشتیم تا ز جان با غم تو پیوستیم رخت هستی خویش بربستیم تا ز شوق تو مست و حیرانیم ره به هستی خود نمی‌دانیم چون به سودای تو گرفتاریم سر سودای خود کجا داریم؟ تاب حسن تو آتشی افروخت دل ما را بدان بخواهد سوخت فخرالدین عراقی : عشاق‌نامه : فصل هفتم : سر آغاز گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19766