خجلت ز عشق پاک گهر می‌بریم ما از آفتاب دامن تر می‌بریم ما یک طفل شوخ نیست درین کشور خراب دیوانگی به جای دگر می‌بریم ما فیضی که خضر یافت ز سرچشمهٔ حیات دلهای شب ز دیدهٔ تر می‌بریم ما حیرت مباد پردهٔ بینایی کسی! در وصل، انتظار خبر می‌بریم ما با مشربی ز ملک سلیمان وسیع‌تر در چشم تنگ مور بسر می‌بریم ما هر کس به ما کند ستمی، همچو عاجزان دیوان خود به آه سحر می‌بریم ما صائب ز بس تردد خاطر، که نیست باد! در خانه‌ایم و رنج سفر می‌بریم ما صائب تبریزی : دیوان اشعار : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19838