حضور دل نبود با عبادتی که مراست تمام سجدهٔ سهوست طاعتی که مراست نفس چگونه برآید ز سینه‌ام بی آه؟ ز عمر رفته به غفلت ندامتی که مراست ز داغ گمشده فرزند جانگدازترست ز فوت وقت به دل داغ حسرتی که مراست اگر به قدر سفر فکر توشه باید کرد نفس چگونه کند راست، فرصتی که مراست؟ ز گرد لشکر بیگانه مملکت را نیست ز آشنایی مردم کدورتی که مراست چو کوتهی نبود در رسایی قسمت چرا دراز شود دست حاجتی که مراست؟ سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست ز میزبانی مردم خجالتی که مراست به هم، چو شیر و شکر، سنگ و شیشه می‌جوشد اگر برون دهم از دل محبتی که مراست چو غنچه سر به گریبان کشیده‌ام صائب نسیم راه نیابد به خلوتی که مراست صائب تبریزی : دیوان اشعار : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19846