روی کار دیگران و پشت کار من یکی است روز و شب در دیدهٔ شب‌زنده‌دار من یکی است سنگ راه من نگردد سختی راه طلب کوه و صحرا پیش سیل بیقرار من یکی است نیست چون گل جوش من موقوف جوش نوبهار خون منصورم، خزان و نوبهار من یکی است گر چه در ظاهر عنان اختیارم داده‌اند حیرتی دارم که جبر و اختیار من یکی است ساده‌لوحی فارغ از رد و قبولم کرده است زشت و زیبا در دل آیینه‌وار من یکی است می‌برم چون چشم خوبان دل به هر حالت که هست خواب و بیداری و مستی و خمار من یکی است بی‌تامل صائب از جا بر نمی‌دارم قدم خار و گل ز آهستگی در رهگذار من یکی است صائب تبریزی : دیوان اشعار : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19858