زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو گره چو نقطه شود رشتهٔ سخن بی‌تو نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد برون ز خانه دود شمع انجمن بی‌تو صدف ز دوری گوهر، چمن ز رفتن گل چنان به خاک برابر نشد که من بی‌تو شود ز شیشهٔ خالی خمار می‌افزون غبار دیده فزاید ز پیرهن بی‌تو به چشم شبنم این بوستان گل افتاده است ز بس گریسته در عرصهٔ چمن بی‌تو ز ما توقع پیغام و نامه بیخبری است گره فتاده به سررشتهٔ سخن بی‌تو تو رفته‌ای به غریبی و از پریشانی شده است شام غریبان مرا وطن بی‌تو به روی گرم تو ای نوبهار حسن، قسم که شد فسرده دل صائب از سخن بی‌تو صائب تبریزی : دیوان اشعار : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19981