چو نی نالدم استخوان از جدایی فغان از جدایی فغان از جدایی قفس به بود بلبلی را که نالد شب و روز در آشیان از جدایی دهد یاد از نیک بینی به گلشن بهار از وصال و خزان از جدایی چسان من ننالم ز هجران که نالد زمین از فراق، آسمان از جدایی به هر شاخ این باغ مرغی سراید به لحنی دگر داستان از جدایی چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی که آید سخن در میان از جدایی کشد آن چه خاشاک از برق سوزان کشیده است هاتف همان از جدایی هاتف اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/20353