من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی کار دل بود که با دل نفتد کار کسی دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی آخر کار فروشند به هیچش این است سود آن کس که به جان است خریدار کسی هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی بکش آزار کسان و مکن آزار کسی هاتف اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/20361