شب و روز من آن داند که دیده است پریشان زلف او را بر بناگوش ندارم عقل در کف ای خوشا دی ندارم هوش در سر ای خوشا دوش نگه می‌کردی و می‌بردیم عقل سخن می‌گفتی و می‌بردیم هوش عیان روی گل و دامان گلچین نشاید گفت بلبل را که مخروش رشحه : مطلع یک غزل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/20448