زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه ی من خوابت هست؟ عاشقی را که چنین باده ی شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده ی مست خنده ی جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه ی حافظ بشکست حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2155