چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک آب حیات بر لب و از تشنگی هلاک دارم ز پاک دامنی اندر محیط وصل حال کسی که سوخته باشد ز هجر پاک آن می که می‌دهندم و من در نمی‌کشم ریزم اگر به خاک شود مرده نشاء ناک در دست وصل سوزن تدبیر روز و شب دل ز احتراز کرده نهان جیب چاک چاک دست هوس دراز نسازم به شاخ وصل از حسرتم اگر رگ جان بگسلد چو تاک جامم لبالب از می وصل است و من خجل کاب حیات ریخته خواهد شدن به خاک بر دامنت چو گرد هوس نیست محتشم گر بر بساط قرب نشینی چو من چه باک محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات از رسالهٔ جلالیه : شمارهٔ ۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/21718