نخل قد خم گشته که پرورده دردست بارش دل پرخون و گلش چهرهٔ زردست صدساله وصال تو مرا می‌رسد ای ماه گر مرهم هر خسته به اندازهٔ درد است خاک که ز جولان سمندت شده برباد کان زلف مشوش دگر آلوده گرد است دل کز خرد و صبر و سکون صاحب خیل است از تفرقهٔ عشق تو فرداست که فرداست منسوخ کن حسن دلارام زلیخاست عشق تو که آرام ربای زن و مرد است ای دل حذر از بادیهٔ عشق که چون باد سرگشته در آن ناحیه صد بادیه گرداست ای محتشم آن شمع بتان را چه تفاوت گر اشک تو گرمست و گر آه تو سرد است محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/21803