امشب ای شمع طرب دوست که همخانهٔ توست هجر بال و پرما بسته که پروانهٔ توست من گل‌افشان کاشانه خویشم بسرشک که بخار مژهٔ جاروب کش خانهٔ توست من خود از عشق تو مجنون کهن سلسله‌ام که ز نو شهر بهم برزده دیوانهٔ توست دل ویران من ای گنج طرب رفته به باد دل آباد که ویران شده ویرانهٔ توست من ز بزمت شده از بادیه پیمایانم باده پیما که در آن بزم به پیمانهٔ توست مکن ز افسانه غم رفته به خواب اجلم تا ز سر خواب که بیرون کن افسانهٔ توست محتشم حیف که شد مونس غیر آن دل‌دار که انیس دل و جان من و جانانهٔ توست محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/21840