خاست غوغائی و زیبا پسری آمد و رفت شهر برهم زده تاراج گری آمد و رفت تیغ بر کف عرق از چهره‌فشان خلق کشان شعلهٔ آتش رخشان شرری آمد و رفت طایر غمزهٔ او را طلبیدم به نیاز ناز تا یافت خبر تیز پری آمد و رفت مدعی منع سخن کرد ولیکن به نظر در میان من و آن مه خبری آمد و رفت وقت را وسعت آمد شد اسرار نبود آن قدر بود که پیک نظری آمد و رفت قدمی رنجه نگردید ز مصر دل او به دیار دل ما نامه بری آمد و رفت محتشم سیر نچیدم گل رسوائی او کاشنایان به سرم پرده دری آمد و رفت محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/21876