تنی زلال‌وش آن سرو گل قبا دارد که موج از اثر جنبش صبا دارد شب آمد و سخن از کید مدعی می‌گفت ازین سخن دگر آیا چه مدعا دارد رقیب جان برد از هجر و بر خورد ز وصال من از فراق بمیرم خدا روا دارد ز حال آن بت بیگانه وش خبر پرسید که باد می‌وزد و بوی آشنا دارد رکاب خشم برای که کرده باز گران تحملت که عنان کرشمه‌ها دارد فتاده بس که حدیث من و تو در افواه بهر که می‌نگرم گفتگوی ما دارد به محتشم تو مزن طعنه گر ندارد هیچ اگرچه هیچ ندارد نه خود تو را دارد محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/21912