بس که چون باران نیسان ای سحاب خوش مطر از زبان ما دعا می‌بارد از دست تو زر شوره‌زار وقت ما و کشتزار عمر تو تا ابد خواهند بود از باغ جنت تازه تر کوبیان خسرو و طی لسان و عمر نوح کاید این الکن زبان از عهدهٔ شکرت بدر روزگاری بودم از ناقابلان لطف تو منت ایزد را که زود آن روزگار آمد به سر شهریارا گر ز دست اقتدارت تا به حشر بر سرم تیغ و تبر بارد و گر در و گوهر سر مبادم گر سر موئی ز نفع و ضر آن در کتاب دعوتم حرفش شود زیر و زبر تا جهان باشد تو باشی کامکار و کامران تا فلک گردد تو گردی نامدار و نامور در پناهت تا قیامت زینت عالم دهند با علیخان میرزا آن عالم آرای دگر در ثنایت محتشم توفیق یابد گر بود یک دو روزی دیگرش باقی ز عمر مختصر محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22031