چنین که من ز تو خود را نمودهام بیزار
نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار
هزار جان به جسد آیدم اگر روزی
کشی به قدر گناه انتقام از من زار
بسی نماند که از کردههای من باشی
تو در تعرض و من در مقام استغفار
به شرمساری انگار عاشقی چکنم
اگر شکنجه زلفت ز من کشد اقرار
سزای سرکشی من بس است این که چو شمع
اگر تو خندی و من سوز دل کنم اظهار
هزار بار ز بیلنگری ز جا رفتم
ز بحر عاشقیم تا شد آرزوی کنار
اگر دگر سر تسخیر محتشم داری
همین بس است که یک عشوهاش کنی در کار
محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۰
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/22033