افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار در عین افتقار رساندم به آسمان از مقدم مبارک او فرق افتخار هر ذره شد ز جسم خراب من اختری سر زد چو در خرابهٔ من آفتاب‌وار باران عام رحمت او برخلاف رسم در تن اساس عمر مرا کرد استوار کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت بالین طراز محتشم خسته فکار سلطان سرفراز که کردست ایزدش تاج سر جمیع سلاطین روزگار محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22036