دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم گرد سر تو از سر خد بی‌خبر هنوز بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا دست تلاش من به غمت در کمر هنوز آثار صبح حشر نمود و فلک نه شست روی شب مرا به زلال سحر هنوز روزی که خار تربت من گل دهد مرا باشد ز خار تو خون در جگر هنوز راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد این اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز طوفان بحر هجر نشست و بسی گذشت وز خوف جان محتشم اندر خطر هنوز محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22057