خموشیت گره افکند در دل همه کس بگو حدیثی و بگشای مشکل همه کس بدان که هر نظری قابل جمال تو نیست مکن چو آینه خود را مقابل همه کس رخی که بال ملک را خطر ز شعلهٔ اوست روا بود که شود شمع محفل همه کس عداوتم به دل کاینات داده قرار محبتی که سرشتست در دل همه کس زمانه گشت پرآشوب و من به این خوش دل که از خیال تو خالی شود دل همه کس زرشک مایل مرگم که از غلط کاریست به غیر محتشم آن سرو مایل همه کس محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22069