محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش قیامتست قیامت نشست و خیز سمندش تصرف از طرف اوست زان که وقت توجه دراز دست‌تر از آرزوی ماست کمندش میانهٔ هوس و حسن بسته‌اند به موئی هزار سلسله برهم ز جعد سلسله بندش نهاد یاری مهر و وفا به یکطرف آخر دل ستیزه کز جنگجوی جور پسندش هزار جان گرامی فدای ناوک یاری که گاه گاه شود پر کش از کمان بلندش ز خلق دل به کسی بند اگر حریف شناسی که نگسلد ز تو گر همه از آهنست می‌شکنندش مدار باک اگر کرد دل به من گله از تو که پیش ازین ز تو بسیار دیده‌ام گله‌مندش درم خریده غلام ویست محتشم اما صلاح نیست که گویم خریده است به چندش محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22073