آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش و آن خیرگی و طرف کله برشکستنش آن تیر غمزه پرکش و از منتظر کشی است موقوف صد کمان ز کمانخانه جستنش سروی است در برم که براندام نازنین ماند نشان ز بند قبا چست بستنش سر رشتهٔ رضا به دل غیر بسته یار اما چنان نبسته که به توان گسستنش باشد کمینه بازی آن طفل بر دلم بر همزدن دو چشم و به صد نیش خستنش صیدیست محتشم که به قیدی فتاده لیک مرگیست بی‌تکلف از آن قید رستنش محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22081