زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق من از کمال محبت جهان جهان مشتاق نهان ز چشم بدان صورت تو را این است که دایمم من صورت طلب به آن مشتاق ز دست کوته خود در هوای زلف توام چو مرغ بی‌پر و بالی به آشیان مشتاق به محفل دگران در هوای کوی توام چو آن غریب که باشد به خانمان مشتاق کنم سراغ سگت همچو کسی که بود ز رازهای نهانی به همزبان مشتاق عجب که ذکر تو جزء شهادتم نشود ز بس که هست به نام خوشت زبان مشتاق به محتشم چه فسون کرده‌ای که می‌گردد نفس نفس به تو مایل زمان زمان مشتاق محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22113