باز علم زد ز بیابان عشق کرد جنیبت کش سلطان عشق باز رسید از پی هم کوه کوه موج قوی جنبش طوفان عشق باز صلا زد به دو کون و کشید فتنهٔ جهان تا به جهان خان عشق باز به گوش مه و کیوان رسید غلغله از ساحت ایوان عشق باز دل آن فارس مطلق عنان رخش جنون تاخت به میدان عشق باز محل شد که به جان بشنوند مور و ملخ حکم سلیمان عشق باز ز معزولی عقل و خرد دور جنون آمد و دوران عشق ای دل نوعتهد کنون ز اتحاد جان من و جان تو و جان عشق محتشم ازبهر بتان قتل تو حکم مطاع است ز دیوان عشق محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22117