زهی ز دست کرم گسترت کرم باران فدای دست و دلت جان این درم داران به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست ز ممکنات سبک باری گران باران ز گرم خونی و غم‌خواری تو کار حسد به این رسیده که خونم خورند غم‌خواران مدد که درین ملک رتبه سنجانند سبک کنندهٔ قدر بزرگ قداران نوشت نسخهٔ امساک و صبر هر که گرفت به جز تو در مرض فقر نبض بیماران جهان به چشم مبیناد محتشم من بعد به جز تو گر بودش چشم یاری از یاران محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22202