دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین دلم به غمزه آن رفت و دین به عشوهٔ این یکی ز غایت عرفان گلیست پرده‌گشا یکی ز عین حیا غنچه است پرده‌نشین یکی به کام حریفان نموده خنده ز لب یکی به عارض تابنده همچو در ثمین یکی به عارض تابنده رشک ماه فلک یکی به قامت رعنا بلای روی زمین یکی ز طره سرچین نموده مشگ ختا یکی ز عقده گیسو گشوده ناقه چین یکی به قصد من از ابروان کشیده کمان یکی چو چشم خود از گوشه‌ها گشوده کمین ز دست هر دو دل محتشم شکاف شکاف گهی به تیغ عداب و گهی به خنجر کین محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22239